به نظرم لازم است اشاره مختصری به مدل بکنم. مدل
جوهری، مثل یک خانه است با ۴ اتاق (تعبیر زیبائی که چارلز هندی Charles Handy به کار برده است)، یا
مانند پنجره ای است که ۴ خانه دارد
.
شکل این مدل در تصویر آمده است، اما به جای نامهای استفاده شده در مراجع دیگر، من نامهایی را برای آن خانه ها یا اتاقها انتخاب کرده ام که اقلاً خودم بهتر بتوانم با آنها ارتباط برقرار کنم. توضیح این اتاقها به طور بسیار خلاصه به قرار زیر است:
- خانه شفاف یا گشوده، جائی است که رفتارها و شاخصه هایی از شما در آن هستند که هم خودتان آنها را میشناسید و هم دیگران به آنها واقف هستند.
- خانه مغفول یا کور، جائی است که شاخصه هایی از شما در آن هستند که دیگران میبینند، اما شما خودتان از آنها غافل هستید.
- خانه پنهان، جایگاه مجموعه خصائل شماست که خودتان از آنها آگاه هستید، اما دیگران آنها را نمیبینند، بر آنها پنهان مانده است.
- و خانه مجهول یا ناشناخته، صندوقخانه ای از خصایص شماست که نه خودتان با آنها آشنا هستید و نه دیگران آنها را کشف کرده اند.
به نظرم موضوع حرف روشن شد. جائی را که ما میشناسیم (نام این خانه را Arena هم گفته اند)، دیگران هم میشناسند، مثل فضای ورودی خانه است، در دسترس همه است، ورود به آن برای همه آزاد است، امکانات عمومی در آن است، و مجرائی است که همه میتوانند با استفاده از آن امکانات با ما مرتبط شوند. در این فضا، رفتارها، احساسات، منش، باورهایی از ما قرار داده شده اند (ما قرار داده ایم) که بتواند به راحتی مورد استفاده قرار گیرد. اگر کسی از این امکانات استفاده کند ما ناراحت نمیشویم، بلکه راضی و خوشحال خواهیم شد.
در این نوشته دو نگرش دارم، یکی فردی و یکی تیمی.
در نگرش فردی، هر قدر این خانه بزرگتر باشد، افراد راحت تر با من مرتبط میشوند، کمتر در ارتباط با من دچار تردید میشوند، مواردی که من از آنها ناراحت میشوم، کمتر بروز پیدا میکنند. پس از دیدگاه فردی، بهتر است این فضا هر قدر ممکن است بزرگتر باشد.
در نگرش تیمی، هر قدر این فضا بزرگتر باشد، اعضای تیم هم با من بهتر تعامل میکنند، موضوعاتی که با استفاده از وسایل این اتاق به من منتقل شوند را بهتر درک میکنم، پس باز هم بهتر است این فضا بزرگتر باشد. اصلاً در تیم سازی سعی آن است که این فضا را بزرگتر کنیم. (خواهیم دید که چطور)
خانه ای که دیگران میبینند اما من خودم نمیبینم، خانه مغفول است، من از آن بخش ار رفتارها، احساسات، توانائیها ، محدودیتهای خودم، غافلم، در حالیکه دیگران آنها را میبینند. مهم این است که افراد روابط خود را با من بر اساس آنچه در این اتاق است، تنظیم میکنند. پس بر اساس هر دو نگرش توسعه فردی و تیمی، بهتر است ابعاد این اتاق، یعنی خط قرمزهای من که خودم ناخواسته آنها را وضع کرده ام، کوپکتر باشند.
جائی در وجود من، معیارهایی هستند که خودم از آنها آگاهم، اما اجازه نمیدهم دیگران آنها را ببینند. در واقع من این ها را از دیگران به دلایل مختلف، پنهان کرده و میکنم. اینها سبب بروز تردید و شاید ترس در دیگران میشوند. در نگرش فردی و تیمی، باید این فضا کوچک و کوچکتر شود. من برای این کار به کمک همکارانم و به خصوص رهبر تیمم نیاز خواهم داشت. این اتاق معمولاً جایگاه ترسهای من، حساسیتهای من و مواردی از این دست است. بدیهی است که هر کس مواردی خصوصی دارد، اما وقتی حجم این اطلاعات خصوصی خیلی زیاد میشود، یعنی این فرد به گوشه گیری سوق پیدا میکند، به دیگران، به گروه بزرگی از افراد، بی اعتماد میشود. این نه در نگرش فردی خوب است، نه در نگرش تیمی. باید سعی کنیم فضای این اتاق را به حداقل برسانیم.
نهایتاً اتاق تاریکی هست که نه من میدانم در آن چه خبر است و نه دیگران در آن چیزی پیدا میکنند. اینجا، فضائی است که ممکن است چیزهای به درد بخور در آن هستند که در اثر بی توجهی میروند که از بین برون. ممکن است من استعداد خوبی در نوازندی داشته باشم که به علت عدم اعتماد به نفس، هرگز آن را بروز ندهم. باید به فکر آنچه در اینجا هست باشم. در تیم هم، هم تیمی ها و رهبر تیم باید شرایط را برای بروز استعدادهایی که در این فضا ممکن است گیر کرده باشند، فراهم کنند. فضای سرکوفت و تمسخر، معمولاً به بزرگ شدن این فضا می انجامد که خیلی بد است.
اما چطور باید این کارهای خوب را انجام دهیم. به تصویر زیر نگاه کنید:
هدف آن است که فضای شفاف به بزرگترین اندازه برسد و فضای مجهول به حداقل اندازه. این مهم با کوچک کردن فضاهای مغفول و پنهان میتواند رخ دهد. ابزارها هم روی تصویر نشان داده شده اند. هر قدر ما به دیگران گوش کنیم و هنر دریافت بازخورد داشته باشیم، از آنچه دیگران در ما میبینند و خودمان از آن غافل بوده ایم، آگاه میشویم، اگر ضعفی هست، اگر مانعی برای تعامل هست، به آن توجه میکنیم و خود را توسعه میدهیم.
از سوی دیگر، هر قدر به دیگران بازخورد مناسب بدهیم و این هنر را درست به کار ببریم، معیارهای پنهان خود را که برای خودما معلوم است و بر دیگران پوشیده است، بر آنها آشکار کرده و در اختیار آنها قرار میدهیم. به این ترتیب آنها با ما آشنا میشوند و ما روز به روز توسعه پیدا میکنیم.
نکته جالب این است که با کوچک شدن اتاقهای پنهان و مغفول، فضای مجهول هم خود به خود کوچک میشود.
بسیاری از اوقات درگیری ها و بحثهای ما ناشی از بزرگ بودن این اتاقهاست، درها را بسته ایم، نه بازخورد میدهیم و نه پذیرای بازخورد هستیم، هر فرد جدید با کوچکترین اتاق شفاف و بزرگترین اتاق مجهول به ما رجوع میکند. عدم درک، سبب عدم ارضای نیازها میشود و در این دور باطل این ما و تیممان هستیم که ضرر میکنیم.
حالا باید به هر فرد بر اساس شاخصه های رفتاری اش بازخورد بدهیم و بگیریم. در این مورد زیاد صحبت کرده ام (مثلاً اینجا) اما به نظرم میرسد که مثالی بزنم، بد نباشد.
مثلاً یک High D از
شکست هراس دارد، معمولاً D ها این را یا نمیدانند یا انکار میکنند، اما یک
واقعیت است. پس این موضوع در پنجره مغفول آنهاست. ما میتوانیم به آنها بازخورد
درست بدهیم، تهدید ناشی از شکست را حذف کنیم، به آنها اطمینان و خاطر جمعی بدهیم:
“برو من هواتو دارم” آنها به مرور ارتقا پیدا میکنند و با جرات و شهامت از مزایای D بودنشان بدون ترس از شکست استفاده میکنند
استاد مربوطه مهندس روشن ضمیر.